4) در زمان تسلط مغول،علمای مذهب،یا در خدمت حکام مغول در آمده بودند و خلق را به نام مذهب حقهء سنت و جماعت،به تسلیم و رضا در برابر حکامِ مسلمان شده ای می خواندند که همچنان چنگیزی مانده بودند و تنها برای ارضای احساسات دینی مسلمین،در ازای نابود کردن تمدن و ایمان و اخلاق و جامعه و هستی مسلمین،ختنه می کردند؛و یا اینکه اگر تقوا،آنان را از همدستی با حکام،مانع شده بود،به انزوای زهد و خانقاه های تصوف خزیده بودند و غیر مستقیم،جاده صاف کن تجاوز و جنایت بودند...
5) یکی از رفقا به من نصیحت می کرد که:تو باید مواظب حرف زدنت باشی،هر حرفی می زنی از چند جا و حتی جاهای متقابل و متضاد به تو حمله می شود.چه کار داری که کی بد است و کی خوب؟سر و کار هر کسی با خداست.من و تو که مسئول آنها و قاضی اعمال آنها نیستیم،جامعه شناس باید مصالح را در نظر بگیرد و عوامل مؤثر در امور را بشناسد و رعایت کند...گفتم:من دلم برای خودم نمی سوزد،برای حضرت علی(ع) می سوزد که در زمان ما نبود تا از نصایحِ(!!!) شما برخوردار شود! و آن همه دشمن برای خودش نتراشد!
6) برخی معتقدند که عقیل،بعد از شهادت علی پیش معاویه رفته است و نه در زمان خود علی.اولا بعد از حکومت علی،حکومت امام حسن(ع) است و ثانیا مگر به معاویه پناه آوردن،در چه زمانی آدم را تبرئه می کند؟
7) شیعهء علوی یعنی کسی که در راه علی و به میزانی که قدرت و استعداد دارد،در پی علی قدم بر می دارد،او نمی تواند در جامعه ای که از جامعهء علی،بسیار بدتر است،سرنوشتی بهتر از سرنوشت رهبرش داشته باشد...اگر می بینیم که از فلان شیعهء سخنور،همه خوششان می آید و کسی کاری به کارش ندارد،او شیعهء علوی نیست و بلکه شیعهء شاه عباسی است.
ادامه دارد...